۱۳۹۰ مرداد ۱, شنبه

جای فحاشی گفت و گو کنیم! (پیرامون سو استفاده کیهان از بحثهای دیروز ما با ابراهیم نبوی)

31 تیر، آقای ابراهیم نبوی مطلبی نوشتند در جرس، همان روز بنده نقد کوتاهی نوشتم بر آن مطلب! که یک روز بعد در پی نقل قول کیهان از مقاله ایشان، لینک بنده تبدیل شد به محل مباحثه بسیاری از بالاترینی ها با جناب آقای نبوی. ایشان خودشان شرکت کردند و جواب بعضی کامنتها را دادند. بحثهایی مطرح شد که دست کم بنده قانع نشده و حتی ناچار شدم مطلب دومی تحت عنوان (چه چیز خامنه ای را تبدیل به هیولا کرد؟) بنویسم و لینک کردم. لحظاتی پیش، متوجه شدم که روزنامه سو استفاده گر کیهان، در ستون کذایی و تحت عنوان خبر ویژه، تعدادی از کامنتها که در آن متاسفانه فحاشی به آقای نبوی شده بود، برداشته اند و عینا در روزنامه شان آورده اند! بنده شخصا به جناب نبوی و مقاله ایشان، نقد های زیادی داشته و دارم و به اندازه بضاعت، آنها را نوشته ام. از جمله شرکت در انتخابات و غیره. اما خطاب سخنم با همه دوستانی است که دیروز به جای نقد، فحاشی کرده اند! آیا ما که به ابراهیم نبوی ایراد میگیریم چرا چیزی مینویسد که مورد بهره برداری کیهان قرار میگیرد، خودمان نباید این مسایل را رعایت کنیم؟ روی سخن با آنها نیست که آگاهانه مزدوری میکنند. روی سخن با آنان است که از سر نا آگاهی، احساساتی شده و فحاشی و ... کردند. دوستان همانطور که ما از نویسندگان خودمان، من جمله آقای نبوی می خواهیم که مسئولیت پذیر باشند، آیا نباید خودمان نیز به قدر بضاعت، مسئولیت پذیر باشیم و خوراک بیهوده برای کیهان تهیه نکنیم؟ بیایید با هم قراری بگذاریم، بیایید قرار بگذاریم تحمل خودمان را بالاتر ببریم. فحاشی نکنیم و تهمت نزنیم! حرمت بحث و نقد را نگاه داریم تا فضایی سالم تر ایجاد شود و هر دو طرف نقد کننده و نقد شونده راحت تر بتوانند گفت و گو کنند. تند روی نکنیم و حرمت و ادب را بیشتر رعایت کنیم تا انگیزه کارهای مثبت بیشتر شود. حق همه ما هست که با خیلی مسایل از جمله شرکت در انتخابات مخالف باشیم اما به نظرم هیچ کدام ما حق نداریم به جای بحث و نقدی مودبانه و سازنده به تخریب و تهمت و فحاشی بپردازیم. 
لینک نوشته های دیروز در بالاترین به ترتیب زمان: 
 http://balatarin.com/permlink/2011/7/23/2633871
http://balatarin.com/permlink/2011/7/22/2631187

چه چیز خامنه ای را تبدیل به هیولا کرد؟ (در پی نوشته من، بحث بالاترینی ها با ابراهیم نبوی)

 
طنز نویس کشورمان، ابراهیم نبوی عزیز، مطلبی در روز 31 تیر در جرس، تحت عنوان
" استبداد زدگی ملی" منتشر کردند. روز بعد روزنامه کیهان با نقل قول از نوشته ایشان، آن را در روزنامه اش گذارد و به خامنه ای امتیاز و اعتبار داد. در پی این ماجرا بحثی طولانی در بالاترین در گرفت و خود جناب نبوی هم کمی در آن شرکت داشتند.
نکاتی در باب نوشته اصلی در جرس و همینطور کامنتهای ایشان در بالاترین به ذهن بسیاری خطور کرد، که به اختصار به آن می پردازیم.

اول) حرف اصلی مقاله "استبداد زدگی ملی"
تا حدی که من فهمیدم، ایشان در این مقاله به اختصار یک حرف را می خواهند بزنند و آن اینکه اگر خامنه ای کارش به اینجا کشیده ما مردم و فرهنگ سیاسی که ببن ما جریان دارد، در آن نقش به سزایی داشته است.
ایشان مینویسد که:

<< آیا ما نیستیم که هر کسی را تبدیل به دیکتاتور می کنیم؟ من متاسفم که باید در چنین شرایطی این نکته را بگویم، ولی با فرض جمهوری اسلامی، کمتر کسی معتدل تر از خامنه ای و دور تر از او به استبداد در میان نیروهای سیاسی آن زمان وجود داشت. خامنه ای تا قبل از اینکه رهبر شود، تنها روحانی بود که هنر و ادبیات را به واقع می شناخت، تندرو نبود.>>

ایشان می گویند، مردم و دیکتاتور مثل دو آینه روبروی هم هستند و هر کدام بر دیگری تاثیر دارد و دیکتاتور در فرهنگ سیاسی استبدادی رشد میکند و شکل میگیرد. تا اینجا درست و بحثی نیست! بحث در نتایجی است که گرفته شده! اینکه ما خامنه ای را هیولا کرده ایم و بهتر است کمی با او مدارا کنیم، تا اوضاع بدتر نشود و این رسم رسیدن به دموکراسی هست!  در زیر خواهم نوشت که چنین فرضی درست نیست، و اتفاقا این حق خواهی ما خواهد بود که دیکتاتور را پایین میکشد و دموکراسی میسازد و نه مماشات و گدایی کردن از دیکتاتور!

دوم) چطور طناب بسته دیکتاتوری باز شد و نقش محوری نخبگان!
 پس در این که فرهنگ سیاسی ما، یکی از دلایلی است که کار ما را به اینجا کشانده، بحثی نیست. بحث اینجاست که مگر در کشورهای دموکراتیک فعلی، وضع متفاوت بوده؟ مگر برای مثال در اروپای غربی، فرهنگ سیاسی مستبدانه وجود نداشته؟ مگر در گذشته اصلا تئوری دموکراسی وجود داشته؟ چه شد که آنها دموکراتیک شدند؟
سوای بحثهای مربوط به احترام به مالکیت خصوصی و قانون، که در غرب محترم تر بودند، یک بحث به گمان من نقش اساسی داشته و دارد. و آن نقش نخبگان و روشنفکران است! نخبگان، ائم از دانشمندان، فلاسفه و نویسندگان با شجاعت، به روشنگری پرداختند و به جامعه گفتند که آری جور دیگر هم میتوان زیست! هزینه های سنگینی هم در این راه پرداخت کردند. شجاعت و درایت در این راه خیلی موثر بود. یکی از چیزهایی که ما در جامعه خودمان تا امروز، نسبت به غرب کم داشته ایم، نخبگانی با درایت و شجاعت غرب است. نه اینکه نخبه نداشته ایم بلکه نسبت به غرب و نسبت به حجم کاری که باید انجام میشده، کم داشته ایم. نخبگان ما در بسیاری از موارد، مسئولیت پذیر نبوده و یا با مغالطه به جامعه آدرس غلط داده اند و این شد که شده. جناب نبوی، ما برای رهایی از سیکل بسته دیکتاتوری، نیاز به نخبگانی داریم که به جای تزریق ترس و سردرگمی، با دلیل  و منطق و با شجاعت جامعه را هدایت کنند! نه اینکه در بسیاری از مواقع پشت سر مردم حرکت کنند! اگر برای مثال در جامعه خطا و ترسی وجود دارد، انها به صد زبان به توجیه آن بپردازند، این رسم روشنفکری و روشنگری نیست!
فرهنگ سیاسی را در اصل، نخبگان میسازند و نه توده مردم!

سوم) صندلی هیولاساز <<جایگا ولایت فقیه>>  و میزان تقصیر ما مردم!
 جناب نبوی در مقاله خودتان شاه و خامنه ای را با هم مقایسه کرده اید! من هم در مطلب اول به اختصار توضیح دادم که اصلا قابل قیاس نیستند. شاه دیکتاتوری مدرن بود، که حکومت را حق خود میدانست، خامنه ای دیکتاتوی در نظامی قرون وسطایی هست، که دیکتاتوری را هم حق خود و هم تکلیف و مسئولیت خود میداند! او گمان می کند لطف خدا شامل حالش شده و نایب امام زمان است و هر کاری دوست داشته باشد نه تنها میتواند انجام دهد، بلکه باید انجام دهد. و ما هم باید اطاعت کنیم. وقتی پایه چنین نظام قرون وسطایی، با تقلب و کشتار و فریب و زور در ایران گذاشته شد و هر مخالفی، ساکت شد. آنزمان غولی از چراغ بیرون آمد که هر چیز و هر کس را نابود میکند. جایگاه ولایت فقیه به خودی خود، هر انسانی را تبدیل به هیولا میکند! قدرت مطلقه فساد مطلقه می آورد! ولایت مطلقه میشود همین هیولایی که الان میبینید!
در این ماجرا مقصر اصلی و مسئولیت اصلی، به گردن خود دیکتاتور است و نه مردم! درست است که او از دل یک فرهنگ سیاسی بیرون آمده که نخبگان بیشتر آن را ساخته اند، اما او هست که در نهایت تصمیم میگیرد که تبدیل شود به رهبری عادل و یا هیولایی خونخوار. در متن شما، جوری به مطلب پرداخته شده که اولویت ها مشخص نیست! یعنی انگار مردم و دیکتاتور به یک اندازه مقصر هستند! چنین فرضی صادق نیست!

چهارم) خامنه ای شاعر و روشنفکر و معتدل بود، ما خرابش کردیم؟
 اعتدال خامنه ای در افکار، در قیاس با چه کسانی هست؟ یعنی در قیاس شیخ خلخالی ایشان معتدل بود؟ و اگر بود این حد اعتدال کافی بود؟  شما را حواله میدهم به گفتار هوشنگ اسدی، که در زندان، با خامنه ای بود، ایشان در مصاحبه هایشان گفته اند که چیزی که در شخصیت خامنه ای از قدیم مشهود بود، تعصب مذهبی بود و حکومت را حق فقها میدانست. اصولا روحانیون ما، من جمله خامنه ای، چیزی به نام مفهموم <<حق>> را درک نمیکنند. کمتر از بین آنها کسی به این مفهوم آشنا است. این اواخر آیت الله منتظری کمی آشنا شده بود و صحبت از حقوق شهروندی میکرد!  شخص خامنه ای، هم هیچ مستثتی نبود. اینکه ایشان کمی شعر یا تاریخ بداند، از ایشان یک روشنفکر حق مدار نمی سازد! چنین انسان جاهلی نسبت به مفهوم حق وقتی در جایگاه ولایت مطلقه نشست میشود همین هیولای فعلی!

پنجم) حق خواهی مردم ما،  بد است و خامنه ای را دیکتاتور تر میکند و کار را سخت تر؟
 بدترین مغالطه ای که به گمان من در متن مقاله شما، رفته است اینه که اگر ما ملت، کم تر حق خواهی کنیم بیشتر سود میبریم! اساسا یک چنین فرضی کلا باطل است! اتفاقا عدم حق خواهی ما به اندازه کافی، موجب شد که هیولای خامنه ای چاق شود و کل کشور را ببلعد. مقصر اصلی هم این بین، نخبگان ما بودند! تحصیل کردگانی که میدیدند خمینی دارد کشور را به نا کجا آباد میبرد ولی توجیه میکردند و همراهی، به امید اینکه روزی اوضاع درست شود! حقوم مردم ارث پدری خامنه ای نیست که هر وقت دلش بخواهد بدهد و هر وقت نخواهد دریغ کند. مال ملت است و باید داده شود. دموکراسی حق مردم ما در این روزگار مدرن است، هیچ چیز عجیب و غریبی هم نیست! کالای لوکس غربی هم نیست، بله می توانیم گام به گام به آن برسیم ولی به شرطی که گامها را برداریم نه اینکه از ترس دیکتاتور یک قدم به جلو 4 قدم به عقب بر داریم و اسم این را اصلاحات بگذاریم. یکی از اصلی ترین کارهای نخبگان مملکت ما امروز، باید این باشد که ذهن مردم را هر چه بیشتر با مفهموم حقوق آشنا کند، نه اینکه آنها را از گرفتن حق خود، به هر دلیلی منصرف نماید!

ششم) برویم و در انتخابات شرکت کنیم!
 متاسفانه این نتیجه گیری که در متن آمده ربط مسقیمی به بحث جامعه شناسی مقاله ندارد. شاید شما مایل بودید که این حرف را بزنید و هوس کردید در پس یک بحث جامعه شناسی آن را مطرح کنید. شرکت در انتخابات در شرایط فعلی هیچ کمکی به دموکراسی خواهی نمی کند. بلکه فقط منجر به گردن کلفت تر شدن، شخص خامنه ای میشود! او نیاز به مشروعیت دارد و این را از ما می خواهد. جالب اینجاست که در ازای آن هیچ چیزی را هم نمی خواهد به مردم بدهد. توقع دارند عده ای بروند دست او را ببوسند و تایید صلاحیت بشوند، بعد بروند در مجلس روزه سکوت بگیرند! و ما ملت هم از این اصلاحات بسیار، حتما باید شاد و خوشحال باشیم. نه جناب نبوی عزیز،
در شرایط فعلی شرکت در انتخابات، به معنای نادیده گرفتن خون معصوم ترین مردم این جامعه هست، این کار نه اخلاقی هست و نه عقلانی! اینکه شما و چند نفر دیگر بر طبل شرکت میکوبید، باید بیایید و اثبات کنید که چنین نیست، اما تا به امروز نتوانسته اید چنین کاری را انجام دهید!


هفتم) نتیجه
فرهنگ سیاسی را نخبگان و روشنفکران و نویسندگان ساخته و میسازند! اگر استبدادی است، باید از خود شروع کرد، با شجاعت و درایت و نه با توجیه و مغلطه. درست است این ملت انقلاب کرد، اما در هیولا شدن خامنه ای، مقصر اصلی و اساسی خود او و جایگاه "ولایت فقیه است"، و بعد از آن، نخبگانی که با اشتباهات پی در پی ، از او خواسته و نا خواسته، حمایت کردند! و نه توده مردم ایران. حق طلبی و دموکراسی خواهی دیکتاتور را قوی تر نمیکند بلکه او را ضعیف تر کرده و در نهایت موجب ایجاد نظامی حق مدار میشود!
آقای نبوی، نویسندگان ما گوشه ای مینشینند، و متکلم وحده شده اند! و این به نفع هیچکس نیست. اگر برایتان مقدور است فضایی را باز کنید در همان سایت جرس یا جای دیگر تا بتوان با شما گفت و شنود داشت. چه بسا بشود سایت "بالاترین" با شما مصاحبه ای ترتیب دهد. از کامنتها نرنجید و استدلال نکنید که جامعه ایرانی اهل خشونت است، اولا در چنین فضاهایی همواره عده ای هستند که پشت آی دی های ناشناس با نیت های مختلف، برای متشنج کردن فضا، تلاش میکنند. دوم اینکه این ماجرا مختص به کامنت گزاران ایرانی نیست! بلکه دستکم بنده، پای بسیاری از ویدئو های یوتیوب که صرفا انگلیسی زبان ها، پای آنها می نویسند، چیزهایی به مراتب بدتر از این دیده ام. نمونه اش سر ماجرای اخیر "روپرت مرداک"، بخوانید کامنت های مردم انگلیس رو پای ویدئو ها در یوتیوب! در آنجا که دموکراسی سالهاست نهادینه شده!
امید آنکه روزی فکرهایمان به روی حقیقت بازتر شود!



۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

آقای ابراهیم نبوی عزیز، چرا مغلطه میکنید؟

مطلبی نوشته اید با نام "استبداد زدگی ملی"، جامعه را متهم کرده اید که چون اهل سازش نیست پس هرگز به دموکراسی نمیرسد!  متاسفانه در سایت "جرس" متکلم وحده هستید و حتی شرایطی نیست که بتوان کامنتی گذاشت. لابد شان نویسندگان جرس بالاتر از اینهاست که بشود نوشته هایشان را نقد کرد!

همان ابتدا نوشته اید:
"آیا این اقدامات را انجام می دهیم تا وضع کشور اصلاح شود، یا می خواهیم از این طریق حکومت سقوط کند؟ به عبارت دیگر آیا انتخابات برای ما فقط در صورتی قابل قبول است که منجر به تغییر حکومت شود، یا می خواهیم در محدوده حکومت موجود حق قانونی مان رعایت شود و در صورتی که این اتفاق بیافتد، حاضریم با حکومت سازش و مصالحه کنیم؟"

"وقتی خاتمی می گوید ما از ظلمی که بر ما رفته می گذریم شما هم از ظلمی که ما کردیم بگذرید، راه جدیدی را به او نشان می دهد. و وقتی ما اعلام می کنیم که با این راه مخالفیم، یعنی خودمان میان سه راه باید یکی را انتخاب کنیم، یا تحمل دیکتاتوری، یا انقلاب علیه آن، یا اصلاح حکومت به شکلی که به دیکتاتور اطمینان بدهیم که ما نه تنها با تو و حامیانت کاری نداریم، بلکه برای شما حقوقی هم قائلیم. آیا ما تحمل چنین سازشی را داریم؟خودتان منصف باشید، اگر خامنه ای دیکتاتور است، ما تا چه حد در دیکتاتور شدن او مقصریم؟"

برای طولانی نشدن متن، همه نوشته شما را نمیاورم، نیازی هم نیست، چون در همین یکی دو پارگراف مغالطاتی هست که اگر آنها را باز کنیم خیلی جلو رفته ایم! مفاهیم غلطی را در متن خود پیش فرض گرفته اید و طبعا نتیجه ای غلط حاصل شده که گویا مردمی داریم انقلابی و نادان که همیشه از چاله به چاه می افتند!

مغلطه اول - "مردم ایران انقلابی هستند"

کجا این مردم انقلابی هستند؟ ملتی که 32 سال هر تحقیر و ذلتی را تحمل کرده و اجازه داده در قرن بیست و یکم، با او مثل قرون وسطی برخورد شود، انقلابی است؟ ملتی که حتی در پوشیدن لباس آزاد نیست، 32 سال است که در خیابان تحقیر میشود، انقلابی است؟ ملتی که 14 سال هست مثل بره سرش را پایین انداخته در انتخابات فرمایشی شرکت میکند، بلکه ذره ای اوضاع بهتر شود، انقلابی هست؟ ملتی که در خیابان کشته میدهد و کسانی را که به سمتش شلیک کرده اند، رها میکند و به آنها آب میدهد، انقلابی هست؟ 
ملتی که با وجود ثروت های کلان نفتی، بدترین شرایط اقتصادی را دارد و دم نمی زند، انقلابی هست؟ این ملت تا کی به شما و جناب خاتمی و امثالهم بدهکارند و باید ثابت کنند که انقلابی نیستند؟ دیگر چه کار باید بکنند که ثابت بکنند میخواهند از راههای مسالمت آمیز تغییر ایجاد بکنند؟ اگر اسم این انقلابی است، پس مفهوم سازش کار چیست؟ نه آقای نبوی عزیز، این ملت انقلابی نیست بلکه اتفاقا بیش از حد سازش کار هست و خسته از نخبگانی که مغلطه میکنند و آدرس غلط میدهند! 

مغلطه دوم- "مفهوم حق در مقابل بخشش"

انسانها به واسطه انسان بودن حقوقی دارند! حقوق بشر و دموکراسی حق یک جامعه بشری است. این حق باید به آنها داده بشود و الا آنها آن را میگیرند. حقوق ملت ارث پدر خامنه ای نیست، که به مردم ببخشد، باید آنها را بدهد. تا الان هم که نداده و نمی خواهد بدهد او مجرم است و جنایتکار! ما طلب حق میکنیم نه طلب بخشش و کرم از دیکتاتور! منتی بر ما نخواهد بود! در این مسیر مذاکره میکنیم اما شفاف و اصولی. گام به گام حرکت میکنیم، اما زد و بند نمی کنیم که به نان و آبی برسیم، که چنین چیزی اصلاح طلبی نیست بلکه دروغگویی و فساد است و به جایی نمی رسد! که تا الان هم نرسیده!

مغلطه سوم- "مفهوم دیکتاتوری در مقابل دموکراسی"

دموکراسی به زبان ساده یعنی - انتخاب اکثریت در چاچوب حقوق بشر، بدون حقوق بشر دموکراسی معنی ندارد. پس کسانی که به حقوق بشر اعتقاد ندارند، در دموکراسی جایی ندارند! برای همین در غرب، فاشیست ها و تروریست ها حزبی ندارند. اگر می خواهند در قدرت باشند باید در افکار خود تجدید نظر کلی بکنند و جواب جنایات خود را بدهند! حزب اللهی ها اگر می خواهند در آینده در قدرت باشند اول باید جواب جنایات خود را بدهند و بعد باید با پذیرش حقوق بشر، حزب سیاسی داشته باشند. و الا در هیچ دموکراسی جایی برای همچین کسانی نیست!  از این جهت ملت ما حق دارند نخواهند همچین افرادی در آینده حکومت سهیم باشند چون تغییری نکرده اند در افکارشان!

مغلطه چهارم - " حد وسط" 

ولایت فقیه یعنی خامنه ای بر 75 میلیون حکومت کند! دموکراسی یعنی خامنه ای برود و نماینده مردم بر مردم حکومت کند! پس ولایت فقیه نقطه مقابل دموکراسی هست. ملت ما خواست دموکراسی دارد. بنابراین عقلانی نیست که به حد وسط قانع شود! بلکه باید به سمت دموکراسی حرکت کند. می شود گام به گام باشد به شرطی که گام ها برداشته شود! بند بازی کردن جناب خاتمی و امثالهم این وسط، نه عقلانی هست و نه اخلاقی! پس جامعه نمی پسندد و ایرادی بر او نیست!

مغلطه پنجم- "مفهوم اصلاح طلبی در مقابل  گدایی" 

آقای نویسنده گرامی، اصلاح طلبی با گدایی و تمنا توفیر میکند! اصلاح طلبی به زبان ساده یعنی اینکه برویم و ساختار حقوقی جامعه را اصلاح کنیم! یعنی قوانین و مقررات. یعنی ملت ما مثلا به جناب خاتمی و مجلس ششم، رای دادند که ایشان بروند و قوانین را اصلاح کنند و بعد اجرا کنند. این همان کاری بود که "خاتمی" نه توانست انجام بدهد و نه خواست که انجام بدهد. نتوانست چون قانون اساسی اجازه نمیداد، نخواست چون متاسفانه به نظام تا حد زیادی اعتقاد داشت و ترسید که از دست برود! اینکه به قول مجتبی واحدی، برویم و از خامنه ای اصلاحات را گدایی کنیم کاری اخلاقی و عقلانی نیست! نمی توانیم برویم به او بگوییم لطفا زندانیان را آزاد کنید و بعد فردا روزی او هوس کند دوباره آنها را بگیرد و شکنجه کند و بکشد و اسم این را بگذاریم اصلاحات و بعد توقع داشته باشیم جامعه تا ابد از این فرمول احمقانه پیروی کند.

مغلطه ششم- "مفهموم استبداد دینی در مقابل استبداد عرفی"

حکومت شاه با حکومت جمهوری اسلامی قابل قیاس نیست به چند دلیل، اول اینکه حکومت شاه پشت به مدرنیته نکرده بود، دنبال بازگشت به 1400 سال پیش نبود، شاه میخواست ایران را مدرن کند، اما به شیوه مستبدانه و به تنهایی! حکومت جمهوری اسلامی اصلا اعتقادی به مبانی فکری مدرنیته ندارد، از نظر آقایون جامعه صدر اسلام، جامعه ای ایده آل و کامل است. پس تا انجاییکه که مقدور باشد جلوی مدرن شدن جامعه باید گرفته شود. این میشود همین ذلت و بدبختی که جامعه را در همه عرصه ها در برگرفته! میشود تخریب همه جانبه یک مملکت! پس سرنوشت شاه ربطی به سرنوشت خامنه ای نخواهد داشت.

مغلطه هفتم- "مفهوم حق در مقابل تکلیف"

حکومت دیکتاتوری شاه، از آن جهت که مدرن بود، بخشی از حقوق ملت را میداد (مثل آزادی ها فردی) اما بخشی را میگرفت (مثل آزادی ها سیاسی). اما حکومت جمهوری اسلامی از آن جهت که در قرون وسطی سیر میکند، اصلا مفهومی به نام حق را نمیشناسد، این حکومت بشر را موجودی کاملا مکلف می داند که باید از جانشین خدا (خامنه ای) اطاعت کند! و الا باید او را کشت! این حکومت استبداد را نه تنها حق خود، بلکه وظیفه خود میداند و ذره ای کوتاه نیامده و نمی آید. حالا شما نویسنده گرامی بگویید چگونه میشود بدون هزینه، همچین حکومتی را اصلاح کرد؟! نشده و نخواهد شد! 

مغلطه هشتم- "فرصت ندادن به دیکتاتور"

دیگر چه فرصتی ما ملت ایران باید به خامنه ای میدادیم که ندادیم؟ 14 سال هست که داریم با زبان خوش به او میگوییم، آقای عزیز قرن 21 هست، دست از سر ما بردار. بگذار آرام آرام به دموکراسی برسیم! هم به نفع تو هست و هم به نفع ما. دیگر باید چه کار کنیم؟ ما را در خیابان کشت رفتیم به خانه هایمان! جنازه را تحویل نداد، سکوت کردیم. قبر ها را خراب کرد، گوشه ای نشستیم و آرام گریستیم! دیگر چه کار باید میکردیم که نکردیم؟ 

در پایان اینکه، جناب نبوی عزیز، ملت ما انقلابی کور نیستند و بلکه به دنبال حق خود هستند، در شرایط فعلی شرکت در انتخابات، به معنای نادیده گرفتن خون معصوم ترین مردم این جامعه هست، این کار نه اخلاقی هست و نه عقلانی! اینکه شما و چند نفر دیگر بر طبل شرکت میکوبید، باید بیایید و اثبات کنید که چنین نیست، اما تا به امروز نتوانسته اید چنین کاری را انجام دهید، پس لطفا بی جهت به جامعه انگ نزنید و مردم را به نادانی متهم نکنید! تزریق نا امیدی و ترس به جامعه روشنفکری نیست!










۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

تیم ملی زنان ژاپن قهرمان جهان میشه، تیم زنان ما حق بازی کردن نداره، ! مملکته داریم؟

از صدقه سر اسلام و علمای عزیزش و مدیریت و عنایت امام زمان، تیم ملی بانوان ایران حق بازی کردن نداره! اونوقت یک کشور آسیایی دیگه با اتکا به علم و برنامه ریزی و مدیریت صحیح، و از همه مهمتر، اعتقاد به آزادی و دموکراسی، میتونه قهرمان جهان بشه!
چه قدر چوب جهل یک عده آدم جاهل رو یک ملت بخورن واقعا؟! ای کاش یک روز به خودمون بیایم!

مهدی جان! شما آسوده ته چاه استراحت کن که مقام معظم رهبری بیداره!

سلام مهدی جان! چه خبرا آقای امام زمان؟ کم پیدایی؟ ما رو نمیبینی خوش میگذره؟ البته میدونم که یواشکی حواست به همه ما هست! خیلی وقت بود میخواستم این مطلب رو برات بنویسم. تا اینکه دیدم چه روزی بهتر از روز تولدت! به به، الان لابد کنار یه سری از خواص نشستی و داری شمع های کیک خودت رو فوت میکنی! خواص هم با صدای بلند دارن میخونن، "اشک شادی شمع رو نگاه کن که داره میچکه، چیکه چیکه، کام همه رو بیا شیرین کن، بیا کیک رو ببر تیکه تیکه!"  راستی چند تا شمع گذاشتی ناقلا؟ شوخی میکنم ها شما که ماشاالله هنوز سن و سالی هم نداری، فوق فوقش بالای 1000 سالته، این که چیزی نیست. همین آقای جنتی خودمون کلی از شما مسن تره! اینه که شما حالا حالا ها وقت داری. راستی سلام من رو به خواص برسون بگو خیرشون خیلی به ما میرسه! 

راستش غرض از نوشتن اینکه این بنده حقیر میخواد یه مطلبی رو بهت بگه. خدایی نکرده ناراحت نشی ها!
آخه شنیدنش ممکنه یه کمی سخت باشه. ولی به خدا از سر خیر خواهی مینویسم. ببین مهدی جان با عرض شرمندگی میخواستم بگم شما کلا روی این مساله ظهور، یه تجدید نظری بکن. میدونم توی این سالها خیلی ها که دوستت داشتن، نامه نوشتن که بیای. اما خودت که بهتر میدونی اونا احساساتی میشن یه چیزی مینویسن. شما جدی نگیر! حقیقتش اصل مطلب اینه که توی این چند ساله اوضاع توفیر کرده خصوصا این 2 سال اخیر. بذار صاف و پوست کنده بگم. شما اگه یادت باشه می خواستی بیای که احکام اسلام رو خیلی ردیف اجرا کنی دیگه!  درست میگم؟  یعنی خلاصه کنم، بیای یه سری ها رو گردن بزنی و دست و پاشون رو قطع کنی و کلا به این شیوه یه عدالت خیلی عالی برای ما درست کنی! اما توی این مدت این بنده حقیر هر چی فکر کردم دیدم که نیومدن شما بهتر از اومدنت هست. حالا چرا؟ ببین فدات بشم شما چند ساله نبودی یه مسایلی رو در جریان نیستی! همونطور که گفتم اوضاع تغییر کرده.  

نکته اول مساله تعداد نفراته! اینکه شما کلا 313 نفر یار و رفیق داری، الان ما توی این مملکت خد رو شکر نزدیک 75 میلیون جمعیت داریم، که ایشالا به 300 میلیون هم میرسه یه روزی. خب شما حسابش رو بکن چه قدر کار میخوای بریزی سر اون 313 نفر آخه؟! حیف نیست آدم بهترین بندگان خدا رو اینقدر خسته کنه؟ بابا اونها هم آدم هستن دیگه، خدایی نکرده یه وقت دیدی از شما بریدن رفتن توی لشگر دجال.

نکته دوم اینکه اصلا چرا شما به وجود مقدس خودت و خواص و یارانت زحمت بدی؟! بابا همین برادران سپاه و نیروی انتظامی و بسیج و گشت ارشاد که هستن آخه. به بهترین شکل با هدایت علما، خودشون دارن احکام اسلام رو اجرا میکنن عزیز دلم. همین قوه قضاییه خودمون خصوصا از وقتی حاج صادق اومده، کلی توی مملکت عدالت رو اجرا کرده به خدا. بابا مگه ما ملت چی میخوایم آخه؟ باور کن اگر یه کمی کاستی هم وجود داشته باشه ما به عشق خودت تحمل میکنیم. شما چرا بیای خودت رو خسته کنی.

نکته سوم اینکه، شما حساب بیکار شدن کلی از محبان خودت رو نمیکنی؟ همین جوریش بیکاری کلا معضل بزرگی هست. فدات بشم شما اضافه اش نکن! ببین ظهور شما کلی از این علمای عظام و مداحان اهل بیت و سربازان گمنام رو بیکار میکنه! به این جنبه شما تا حالا فکر کردی؟ جواب زن و بچه کارمندان مرکز تخصصی مهدویت رو چی میخوای بدی آخه؟ نمیشه که. تکلیف خادمین چاه جمکران چی میشه؟  آخه نا سلامتی شما امام زمان هستی باید بیشتر از خودت به فکر اونها باشی! 
نکته چهارم اینکه، ما کلی با این مقام معظم رهبری خو گرفتیم! نمی تونیم ازش دل بکنیم به خدا. سخته برامون. در نبود تو، توی این بیست و چند سال چه قدر اسلام و مسلمین رو ایشون با عذت کرده! اولش فکر میکردیم سردار سپاه خودته، بعد آیت الله مصباح (از خواص خودت) بهمون گفت که این مقامش خیلی بالاتر از اینهاست. چه بسا مستقیم خودش با خدا رابطه برقرار کرده باشه، خب با این حساب حالا شما می خوای بیای جای این مقام عظما رو بگیری و دل این بیچاره و محبانش رو برنجونی که چی بشه؟  

نکته آخر اینکه، به سرت قسم، این مقوله انتظار خودش کلی برکات از نظر معنوی و روحی و روانی واسه جامعه ما داشته، این رو نمیشه دست کم گرفت. ما رو از توفیق انتظار محروم نکن عزیز دل زهرا! بذار مثل پروانه دور شمع انتظارت بسوزیم و آتش بگیریم!

خب دیگه میدونم تولدت هست، کار زیاد داری شما. باز هم جسارت میکنم نامه مینویسم، میگم رفقا بندازن ته چاه! خدایی به حرفهای این بنده سرا پا تقصیر التفاتی بکن مهدی جان! میبوسمت، باز هم تولدت مبارک! ایشالا 10 هزار سال زنده و سالم باشی. اصلا هم نگران ما نباش، همه چیز امن و امانه. راستی قربونت برم اگر با لباس مبدل خواستی بیای توی شهر حواست باشه رنگش سبز نباشه که یه کم خطرناکه ممکنه خدایی نکرده ناخواسته غیبت کبری شما تموم بشه! 
 

۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه

در این انتخابات دروغین و متقلبانه شرکت نمیکنم ، پس هستم!

توصیف حال کنونی ما، در همین چند بیت شعر،به زیبایی شرایط را توضیف میکند! در این زمانه بی های و هوی لال پرست، خوشا به حال کلاغهای قیل و قال پرست. چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را برای این همه ناباور خیال پرست. به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست! رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند به پای هرزه علفهای باغ کال پرست. رسیده ام به کمالی که جز ان الحق نیست، کمال دار را برای من کمال پرست. هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاریست! به تنگ چشمی نامردم زوال پرست!

جناب شورای هماهنگی! 6 میلیارد پول ملت رو دارن به باد میدن، سکوت خیانت است!

جناب شورای هماهنگی! در مملکت بیکاری از 30 درصد داره میزنه بالا. تورم پدر مردم رو در آورده. کارخونه ها یکی بعد از دیگری دارن بسته میشن. کشاورزی به خاطر واردات برادران سپاهی غیور از چین نابود شده. یارانه ها رو هم که توی حلق بسیجی ها میریزن برای سرکوب. فقرا هر روز بیشتر، شکم سپاهی ها هر روز گنده تر.بخش متوسط و پایین به کل داره له میشه. نرخ ارز مثل الا کلنگ بالا .و پایین میره. اقتصاد ممکلت در آستانه فروپاشی کامل قرار گرفته. مردم خیلی هنر کنن شکم رو سیر نگه دارن.  مشکل اصلی ملت الان در همه ایران اقتصادیه. حالا وسط این فاجعه، رهبر معظم انقلاب تصویب فرمودن 6 میلیارد از حلقوم فقرای این مملکت گرفته بشه توی شکم بشار اسد جنایتکار ریخته بشه! تا بیشتر آدم بکشه.
شمای شوراری هماهنگی اگر کمی دلسوز این ملت هستی، دست روی دست نگذار و سکوت نکن!